می گویند ابرها زمانی می بارند که دلتنگ شده اند،گویی این ابرها تمام دلتنگی های زمستانی را که نتواستند یا نخواستند ببارند رایک جا فرو می ریزد. پس ببارید....... ببارید...آری ببار
نمی دانم من تا به کی می توانم دلتنگی هایم را تحمل کنم ؟شاید روزی ابر چشمان من هم ببارد
آن گاه می بینی که چگونه اشک ها سیلاب میشود
آخرین باری که چون ابر گریستم اشک هایم سیلابی شد دلم رابا خودش برد .
حال درمقابل چشمانم سدیست از غصه هایم .دعاکنید که هیچ گاه نشکند سد چون دیگر دلی ندارم .
ولی اگر اشکم جاری شد تورانیز خبر خواهم کرد.می توانی ازباریدن باران اشک هایم لذت ببری.
راستی مهربانم؟
آیا تو رسم شنا کردن را می دانی؟
مبادا غرق درمیان اشک های سیلاب وارم گردی، چراکه دریای طوفانی این دل راساحلی نمی بینم.
به چه می اندیشی ؟
آیا می اندیشی که چه کسی درون قایق انتظارت را می کشد ؟آنگاه که به قایق رسیدی خواهی دید آن که پارو میزند و زار زار گریه می کند دل من است. دل بینوای من است در میان نواهای گمشده زمان .
و در آن لحظه در اعماق دریا این وصال زیبای تو را با دل به نظاره نشسته ام با لبخندی بر لب .
آری من رفته ام ،گم شده ام ،مرده ام.
برو ای مهربانم ،
برو .....
آپلود نامحدود عکس و فایل |