تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
هرجا که سفر کردم توهمسفرم بودی
وز هر طرفی رفتم تو راهبرم بودی
با هرکه سخن گفتم پاسخ ز تو بشنیدم
بر هرکه نظر کردم تو درنظرم بودی
-
میان رنگهای باغ هستی / فقط قرمز جدا کردن چه زیباست
تورا ای پرسپولیس، محبوب دلها / زعمق جان دعا کردن چه زیباست
پس از هر برد وهر پیروزی تو / غم دل را رها کردن چه زیباست
ز بهر برد تو بر تیم آبی / توکل بر خدا کردن چه زیباست¤*¨¨*¤.¸¸…¸.¤\
تو در فوتبال ایران بهترینی / تو را سرور صدا کردن چه زیباست
\¸.♥.PERSPOLIS.♥.\
.\¸.¤*¨¨*¤.¸¸.¸.¤*
بـــا تــو هســتـــم با ای یــــار نفـیـــس / پرسپولیسم پرسپولیسم پرسپولیس . . .
گنجشک میخندید به اینکه
چرا هرروز بی هیچ پولی برایش دانه میپاشم...
من` میگریستم`
به` اینکه` حتی` اوهم` محبت` مرا` از`سادگی ام`میپندارد`
![سلام.خوش آمدید](http://i8.glitter-graphics.org/pub/468/468328iwi8b2s7fz.gif)
از میان خانه های کاه گلی گذشتم گذشتم اما دلی آزرده یافتم میان دشت خشکیده ی روزگار کودکان یتیم در کوچه سار های تنهایی به دنبال شاخه گلی بودن برای بوسه زدن بر دستان پینه بسته مادرانشان
پرنده ای که رفت بگذار برود
هوای سرد بهانه است ...
هوای دیگری به سر دارد . . . !
«شعر روز پدر»
پدر ای وجودم از تو قدرت و توان گرفته
ای که از دم نفس هات هستی من جان گرفته
****شعر روز پدر****
پدر ای که از تو جاری خون زندگی تو رگ هام
ای که از نور دو چشمت نور زندگی به چشمام
****شعر روز پدر****
پدر امروز به پاهام دیگه نای رفتنی نیست
جز دریغی رو لب هام دیگه حرف گفتنی نیست
****شعر روز پدر****
پدر، پیچ و خم راهم نمیخوام بی راهه باشه
گل سرخ آرزوهام توی فکر غنچه باشه
****شعر روز پدر****
پدر دست یاری تو اگه دستامو نگیره
کوره راه رفتن من
مثل شب هام می شه تیره
شاعر:مهدی فرجی
تنهایی یعنی
عبور می کنم هر روز
از کنار نیمکت های خالیه پارک....
طوری که انگار
کس در در نیمکت های آخرین
انتظارم را میکشد
و به انجا که میرسم باید.....
وانمود کنم که باز هم دیر رسیده ام!!!!
باید از امشب مثل کوه درد باشی
مثل همین امشب سیاه و سرد باشی
حالا که دنیا روی اسمت خط کشیده
در دفترش باید که برگی زرد باشی
باید اگر می میرد امشب خنده هایت
بر گریه ات مغرور باشی، مرد باشی
حوای تو دیگر نکرد آدم حسابت
باید از امشب از بهشتت طرد باشی
از خانه بیرونت که می کردند حتی
گفتند قسمت بوده تو ولگرد باشی
باید به فکر واژه هایی ناجوانمرد
جای حروف بی کس “برگرد” باشی
خواهی که نامردی نبینی ای دل من
باید شبیه دیگران نامرد باشی
غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده
و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود
درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته
و انسانها به دور خویش میگردند
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست
دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید
غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود
درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم
شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست.
"حسین پناهی
پارسال با اون زیر بارون قدم میزدم
و امسال اشک هایم شاهد قدم زدن اون با دیگری بود
شاید گریه ی پارسال اشک های دختری دیگر بود